مانده ام
خسته از رفتن به یک راه دور
خسته از حسادت
خسته از بیهوده آوردن دست, سوی یک میوه آویخته بر شاخه مغرور دراز
خسته از دست هوسهای کج ریز و درشت
خسته از کور گره های میان انگشت
رهــــــا در دل اشک
اسیر در دل مشت
پشت گوشم نجواست
عشق را باید کشت
رهــــــــــــاباید شد!!!!!!!!!